نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

بسم الله الرحمن الرحیم

پلاسی ناچیز در اوج



سعد بن عبد الله تنها در کوچه های سامرا گام بر می داشت و به هر سو می نگریست، گویی با نگاهش کسی را جستجو می کرد، دیری نگذشت که همسفرش با چهره ای مضطرب و چشمانی نمناک از انتهای کوچه نمایان شد با دیدنش بی اختیار پرسید: یابن اسحق کجا بودی چرا نیامدی؟ اتفاقی افتاده چرا چنین پریشانی؟!

همسفر درحالی که قطرات اشک بر گونه اش جاری بود، پاسخ داد: آن پارچه، همان که امام درخواست نموده بود، گم شده و هر قدر جستجو کردم آن را نیافتم و نمی دانم چکنم؟ به مولایم چه بگویم؟



- پارچه!! راست گفتی اصلا به یادش نبودم! امام به تو فرموده بود بروی پارچه آن زن را بیاوری!

به این ترتیب ماجرای نیم روز گذشته در ذهن سعد زنده گردید و به یاد آورد که...:

دو دوست تازه از گرد راه رسیده و در بیت امامت مقابل مولایشان امام حسن عسکری علیه السلام زانو زده بودند، احمد بن اسحاق انبان حامل هدایا و نامه های همشهریانش را با احترام مقابل امام قرار داد و به انتظار نشست؛ امام قلم و کاغذ در دست داشته و مشغول نوشتن بودند و کودکی زیبا روی که کسی جز مهدی علیه السلام نبود در کنارش بازی می کرد؛ حضرت نگاهى به فرزند گرامی خود نموده، فرمودند:

پسرم! مُهر از هدایاى دوستان و شیعیانت برگیر!

طفل با شیرین زبانی پاسخ داد: آقای من آیا سزاوار است که دست های پاک من به این اموال پلید بخورد؟

امام رو به احمد بن اسحاق نمود و فرمود: اى پسر اسحاق! آنچه در انبان است بیرون بیاور تا فرزندم حلال آن را از حرامش جدا کند.

احمد بن اسحاق اولین کیسه را بیرون آورد و مقابل کودک نهاد او خبر داد: این کیسه فلانى پسر فلانى از فلان محله قم است، و شصت و دو دینار در آنست که یک دینار آن حرام می باشد.

علت حرام بودن آنها این است که صاحبش یک من و ربع پنبه ی ریسیده را کشید و به مردی بافنده داد، بعد از مدتى دزد آنها را دزدید، بافنده هم جریان را به صاحب پنبه اطلاع داد ولى او گفت دروغ می گوئى، به ناچار به جای آن یک من و نیم پنبه ریسیده - اما ظریف تر و بهتر را به صاحب پنبه دزدیده شده داد، او هم پارچه ای بافت که این یک دینار از فروش آن به دست آمده.

احمد بن اسحاق کیسه دیگرى بیرون آورد (پیش از آنکه مهر آن را بگشاید) طفل گفت این کیسه مال فلانى پسر فلانى ساکن فلان محله قم است و پنجاه دینار در آنست که براى ما حلال نیست دست به آن بزنیم؛

امام حسن عسکری ع پرسید براى چه؟

طفل گفت: زیرا این پول گندمى است که صاحب آن موقع تقسیم، وقتى سهم خود را برمی داشت پیمانه را پر می کرد و چون نوبت به شریکش می رسید، پیمانه را کم می گرفت.

امام حسن عسکرى علیه السّلام فرمود: راست گفتى فرزندم!

آنگاه حضرت فرمود: اى پسر اسحاق تمام این پول ‏ها را جمع کن و به صاحبانش برگردان ما احتیاجى به آنها نداریم و فقط پارچه آن پیر زن را بیاور!

احمد بن اسحاق متوجه شد که آن پارچه را میان بار و بنه اش جا گذاشته اجازه گرفت که برود و آن را بیاورد.

حالا همسفرش برگشته بود اما با دستان خالی!

- من هرچه بار و بنه ام را جستجو کردم آن پارچه را نیافتم سخت پریشانم نمی دانم چه کنم چگونه با امام حسن عسکری علیه السلام رو به رو شوم؟

چطور می توانم از گم شدن آن پارچه سخن به میان آورم، از روی مولایم شرمنده ام، تازه جواب پیر زن را چه بدهم نمی دانی با چه ذوق و شوقی آن را به من سپرد، تا از طرفش به مولا هدیه نمایم.

- نگران نباش بی شک امام پدری رئوف و دلسوز است همین الآن نزد او برو و همه چیز را به ایشان خبر بده!

احمد بن اسحاق با همان چشمان اشک آلود دوست و همسفر خویش را ترک گفته و به سوی منزل امام رفت.

سعد ابن عبدالله اما غرق در تفکر همچنان بر جای ایستاده بود و انتظار می کشید.

دقایقی نگذشته بود که ابن اسحاق در حالی که تبسمى بر لب داشت و صلوات می فرستاد بازگشت.

سعد بی صبرانه پرسید چه خبر؟

و او پاسخ داد: هیچ! مولایم را دیدم که نماز می خواند وآن پارچه زیرپای مبارکش گسترده بود ... .

* * *



آری اینگونه از میان انبوه زر و سیم تنها تکه پارچه ای لیاقت پذیرش پیدا نمود و به سعادت رسید آن هم چه سعادتی، سجاده زیر پای امام زمان عج گشتن!

و از خیل مردم پرمدعا زنی ساده دل چنین گلیم خود را از آب کشید و شاهد مثال همیشه زهد و تقوا شد.

آیا می توان در غوغای بی سامان غیبت چنان زیست، چنان کرد، چنان ماند و چنان شد که چنین پسندیدنی و مقبول و مطلوب در نظر مولا شد؟!

کاش دل ما را نیز آرزوی چنان سودایی باشد.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.