نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهارشنبه سوری


وحید روی صندلی اتوبوس جابجا شد و از پنجره به بیرون نگاه کرد، گیاهان سر از خاک برآورده و درختان برگای تازه داده بودند، طبیعت به استقبال بهار رفته بود
سر برگردوند و مسافرای اتوبوس رو از نظر گذروند بیشتر اونها به خواب رفته بودند، چندتایی هم تخمه می شکستند و میوه می خورند، ساک کوچکش رو بلند کرد و روی پاهاش گذاشت با خودش فکر کرد:

برسم تهران یه راست می رم سراغ شاهین تا با هم سور و سات چهارشنبه سوری رو جور کنیم، یادش بخیر هر سال این موقع همه چیز آماده بود چه کیفی با شاهین می کردیم، از چند ماه قبل اکلیل سرنج و بقیه مواد رو حاضر می کردیم، چقدر دلم برای شاهین و بقیه بچه ها تنگ شده، از وقتی دانشگاه شهرستان قبول شدم کمتر اونا رو دیدم، عوضش حالا برمی گردم خونه تا سیزده بدر وقت داریم با هم تفریح کنیم و دوباره نگاهی به ساکش انداخت و فکر کرد ولی اول باید ترتیب این مواد رو بدیم، صدای خرخر پیرمردی که کنارش نشسته بود وحید رو به خودش آورد، دوباره از پنجره به بیرون نگاه کرد، دیگه از درخت، کوه و دشت و طبیعت با طراوت خبری نبود به جای اون ساختمون های بلند، آسمان سیاه و دود گرفته شهر دیده می شد. وحید از این که به تهران رسیده و تا چند ساعت دیگه کنار شاهینه به وجد آمده بود، دوباره توی فکر فرو رفت و به یاد خاطرات گذشته افتاد:

یاد اون روز که ترک موتور شاهین نشسته بودم به سرعت می رفتیم، یه ترقه پرت کرد توی پیاده رو، افتاد جلوی پای یه پیرمرد که عصا زنون رد می شد ترقه منفجر شد و پیرمرد از هول و اضطراب تعادلش رو از دست داد و روی زمین ولو شد و فریاد لعن و نفرینش به هوا بلند شد چقدر خندیده بودند.

وحید از یادآوری خاطراتش لحظه ای خندید، مردی که کنارش بود بیدار شد و زیرچشمی اونو نگاه کرد، وحید خودش رو جمع و جور کرد و دوباره به بیرون خیره شد با خودش فکر کرد عجب عالمی داشتیم، یه روز که راننده شرکت واحد کنار دکه بازرسی با همکاراش سرگرم صحبت بود از غفلت اون استفاده کرده و ترقه رو زیر صندلی اون گذاشتند هنوز به اولین ایستگاه نرسیده بودند که ترقه منفجر شد عجب صدایی داشت، اتوبوس بهم ریخت صدای جیغ و داد مسافرا به آسمون رفته بود، از همه بدتر خود راننده که با دستپاچگی سعی می کرد اتوبوس رو کنار خیابون متوقف کنه کم مونده بود مسافرا بریزن تو خیابون اما چند نفر که خونسردتر بودن بقیه رو آروم کردند، یه پیرزن داد می زد خدا ذلیل کنه کسایی رو که این چیزارو میدن دست جوونای مردم، فکر نمی کنند اگر اتوبوس آتیش می گرفت چند نفر با هم کشته می شدند خدا ذلیلشون کنه. یه پیرمرد از یه گوشه دیگر گفت: من که هرروز دارم صدقه می دم از دست این آتیش بازیا!، نفر بعد دنباله حرف او را گرفت و گفت: منم همینطور به نیت همه اول به نیت سلامتی امام زمان(ع) بعدم برای همه تا این چند وقت بگذره.

خاطرات مسلسل وار از ذهن وحید می گذشتند و او گذشت زمان را احساس نمی کرد. یادش به خیر اون روز که از جلو ی مدرسه دخترونه رد شدیم یه نارنجک درست وسط حیاط مدرسه زدیم، جیغ و داد دخترا و صحنه فرارشون واقعا خنده دار بود، هیچوقت اونقدر نخندیده بودیم اما اونروز شانس آوردیم چون اگه بموقع فرار نکرده بودیم مدیر مدرسه ما رو داده بود دست پلیس...

آنروز عصر وحید بعد از کمی استراحت آماده شد تا به سراغ شاهین بره و بعد از مدت ها دوری همدیگرو ببینند.خیابونها رو به سرعت طی کرد و به سراغ کوچه شاهین رفت با خودش فکر کرد اگه شاهین این وسایل جدید رو ببینه چی می گه، امسال یه شور و حال دیگه ای می کنیم. حالا دیگه به منزل شاهین نزدیک شده بود یه ساختمان دو طبقه انتهای یه کوچه بن بست، از دور نگاهی به کوچه انداخت: یک حجله؟ چند قدم جلوتر آمد با دقت چشم به جمله دوخت، خدایا چه می دید؟ عکس شاهین و نوشته زیر آن به سرعت از جلوی دیدش گذشت: جوان ناکام ...

ساک از دست وحید رها شد و به زمین افتاد و دیگر هیچ چیز نفهمید.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.