نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام
image

بسم الله الرحمن الرحیم

(نمایشنامه برای نیمه شعبان)

 

(صحنه اتاق ساده ایست که پنجره ای رو به فضای باز دارد و صدای ریزش باران به گوش می رسد، هر ازگاه رعد و برق، قاب یا صاحب الزمان روی دیوار نصب شده )

بازیگران: پیرمرد راوی، نوه (پسر حدود 15 ساله)

تذکر: در صورتی که برای خانم ها اجرا می شود به جای پدر بزرگ از مادر بزرگ و به جای پسرک از دختر و....استفاده می شود.)

پدر بزرگ: ( روی ویلچر نشسته و سر و روی نوه را با حوله خشک می کند) خدا رو شکر چه بارش با برکتی. خدا رو شکر که دعای بندگانش رو اجابت کرد و از خشکسالی نجاتشون داد، تو چقدر خیس شدی! خوب شد لباست رو عوض کردی ممکن بود سرما بخوری!

نو جوان (با هیجان ): پدر بزرگ نمی دونی نماز بارون چقدر قشنگ و باشکوه بود! چه جمعیتی آمده بود! حاج آقا خودش پا برهنه جلوتر از همه حرکت می کرد و دعا می خوند.

پدربزرگ (حوله را کناری می گذارد): خدا حفظش کنه چند ماه می شد که به مردم برنامه توبه و استغفار داده بود.

نوجوان: بله اونجا هم خیلی سفارش کردند، گفتند هرکس حقّی، دِینی، شکوه و گِلایه ای از هم داره الآن دیگه همدیگر رو حلال کنید، از ته قلب تصمیم بگیریم روش زندگی مون رو اصلاح کنیم، بعدش هم یه آقایی روضه خوند همه گریه می کردن حتی بچه های کوچیک هم از گریه بزرگترا گریه شون گرفته بود!

پدر بزرگ (با تعجب): بچه ها هم آمده بودند؟!

نوجوان (باتأکید ): بله مرد و زن و بچه و پیر و جوان همه آمده بودند، صحرای محشری بود بیابون خدا! همه ذکر می گفتند و دعا می کردند، بعدم دسته جمعی نماز بارون خوندیم؛ چه حال و هوایی بود هیچ کس دوست نداشت اونجا رو ترک کنه به دل همه افتاده بود الآن بارون می گیره چون آسمونم حسابی گرفته بود انگار داشت با ما دعا می کرد.

پدربزرگ: باید هم همینطور باشه پسرم خوب وقتی بنده ها با یقین و اطمیان دعا می کنند، خدا هم اجابت می کنه مخصوصا اگر دعای جمعی هم باشه!

نوجوان: درسته همینطوره پدر بزرگ! ما هنوز برنگشته بودیم که صدای رعد و برق تو بیابون پیچید و رگبار همه جا رو خیس کرد، مثل این که خدا می خواست بنده هاش رو بارون رحمتش شست و شو بده!

پدربزرگ (در حالی که اشک های خود را پاک می کند): اگر من هم پای آمدن داشتم با شما می آمدم و نماز بارون می خوندم، ولی ایکاش مردم همین قدر که تشنه بارون بودن، مشتاق دیدار مولاشون امام زمان عج هم می شدند، اون وقت با اخلاص و از صمیم دل برای ظهورش دعا می کردند.

نوجوان (با تعجب): واقعاً پدر بزرگ؟! حقیقتا اگر همه باهم دستجمعی فرج حضرت مهدی رو از خدا تمنا می کردیم، اجابت می کرد؟!

(پدر بزرگ ویلچر را چرخانده و به تابلو یا صاحب الزمان روی دیوار خیره شده با لحنی آکنده از حسرت و اندوه به آرامی زمزمه می کند):

بله عزیزم اگر مردم عطش دیدار آقاشون رو داشته باشند واقعا مثل روزه داری که در روز بلند تابستونی روزه بی سحری گرفته باشه و تشنگی رو باهمه ی وجودش حس کنه اگر این طوری اون رو بخوان و همگی آمدنش رو از خدا بخوان هیچ بعید نیست که خدا بهشون لطف کنه و دعاشون رو بپذیره و ظهور مولاشون رو امضا کنه!

نوجوان (باشور و هیجان دستانش را بالا می برد): پدر بزرگ پس چرا تا به حال کسی چیزی در این مورد نگفته؟

پدربزرگ (با تعجب صدای خود را بالا می برد): چیزی نگفته؟! روایات و احادیث ما خیلی به این مسئله سفارش کردن مخصوصا اون حدیث معروف امام صادق علیه السلام که خودش یک نسخه است و به همه ی ما راه و روش نشون داده!

نوجوان: پدر بزرگ خواهش می کنم برام توضیح بدین کدوم حدیث، چه سفارشی کردن امام صادق ع؟

پدربزرگ: (با ویلچر به سمت پسر می آید و دست وی را در دستان خود می‌گیرد و به نقطه ای دور خیره می شود و با لحنی آرام نقل می کند): در عصر فرعون مردمی تحت حکومت او زندگی می کردند که از نسل حضرت یعقوب بودند. به اونها بنی اسرائیل گفته می شد، فرعون و درباریانش خیلی به اونها آزار می رسوندن و فرزندانشون رو می کشتند و زنهاشون رو به عنوان خدمتکار به منزل خودشون می بردن خلاصه زندگی بسیار سختی داشتند خیلی خیلی سخت ...

فلش بک (عصر فرعون)

 

صحنه دوم (زبان محاوره قدیم)

(صحنه خانه محقر و قدیمی ـ سفره ای ساده با چند ظرف سفالی و چند تکه نان)

چند نفر کنار سفره نشسته اند که ناگهان در به شدت کوبیده می شود و یکی از افراد خانواده بر می خیزد و به سمت در رفته آن را می گشاید ،مردی به سرعت وارد شده و در همان حال فریاد می زند:

مرد(با نهایت قدرت ـ با پریشانی): کشتند! کشتند!

همه از جا برخاسته و همهمه در می گیرد، هریک با پریشانی می پرسند: از کی حرف می زنی؟ چه کسی کشته شده؟ زود بگو!

مرد (با صدای بلند): جوانی از بنی اسرائیل اطراف نیل چوپانی می کرد من آن دورتر قدم می زدم ناگهان مردانی از فرعون را دیدم که به او نزدیک شده و با او به نزاع پرداختند بگو مگو بالا گرفت ناگهان این مردان بر سر او ریخته و با سلاح های خود وی را از پای در آوردند و پیکرش را همانجا کنار نیل رها ساختند. نمی دانید چه صحنه وحشتناکی بود...!

با شنیدن سخنان مرد، پیرمردی نحیف و ژولیده موی برسر و روی خود زده و شیون کنان از خانه بیرون زده و فریاد می زنند: آن چوپان یقیناً یوشع بوده، پسر من، وای بر من پسرم را کشتند...!

 

صحنه سوم (با خاموش شدن چراغ و روشن شدن مجدد آن، صحنه عوض می شود)

تابوتی وسط اتاق قرار گرفته است و اعضاء خانواده و مردم دیگر در اطراف آن نشسته اند، صدای شیون و زاری بلند است، هر کس شکوه ای بر لب دارد:

ـ ای خدا ظلم فرعون و ذلت بنی اسرائیل کی به سر خواهد رسید؟!

ـ تا کی فرزندان بنی اسرائیل به خاک و خون کشیده شوند؟!

ـ تا کی زنان ما به کنیزی آل فرعون برده شوند؟!

پیرمردی از میان حاضران به پا خاسته و باحرکت دست مردم را به دعوت به سکوت می نماید:

ـ مردم من خیر خواه شما هستم به سخنانم گوش فرادهید!

مردم در اطراف تابوت جا به جا شده و مرتب می نشینند و آماده گوش دادن می شوند.

پیرمرد( با لحنی آرام و آکنده از دلسوزی): برادران سالیانی پیش، آنگاه که خداوند مژده ولادت جد ما اسحاق را به ابراهیم می داد، به او خبر داد که نسل و فرزندان وی چهارصد سال به فتنه فرعونیان آزمایش خواهند شد، ...البته هنوز صد و هفتاد سال از این شب ظلمانی باقی مانده است لیکن درهای رحمت پروردگار بسته نیست و دست او برای هر تغییر و تبدیلی باز می‌باشد و دعای خالصانه بندگان سرنوشت ایشان را عوض می کند.

(دو باره همهمه برپا می شود...):

ـ یقینا این کیفر نافرمانی انبیاء و زیر پا نهادن دستورات خداوند است.

ـ ما که دیگر توان مقابله با ظلم فرعونیان را نداریم.

- خوشبختی و سعادت سال هاست که از این سر زمین رخت بر بسته !

ـ ای کاش کودکی در بنی اسرائیل زاده نمی شد تا به چنین خفت و ذلتی مبتلا نگردد.

پیرمرد(از نو دستان خود را بالا برده و همگان را به سکوت می خواند و با آرامشی حزن انگیز ادامه می دهد): آری از ما کاری ساخته نیست لیکن او که یعقوب را پس از سال ها گریستن و نابینا گشتن از فراق یوسف بینا کرد و به فرزند رسانید بر این امر تواناست ...(مکث) هم او که توبه قوم یونس را پس از ظاهر شدن علائم عذاب پذیرفت و آنان را بعد از دشمنی و سر سختی با یونس نرم و هدایت نمود و عذاب خویش را از آنان برداشت به نجات ما نیز قادر و تواناست، (صدا اوج می گیرد) پس ای برادران و خواهران من بیایید به در گاه خداوند ابراهیم و اسحاق و یعقوب، پروردگار موسی و عیسی و خالق مهربانمان توبه کنیم...(صدا بلند تر می شود) بیایید او را به پیامبر آخرالزمان محمد ص و اهل بیت طاهرینش سوگند دهیم و نجات خویش را از وی طلب نماییم.

(از گوشه دیگر صحنه صدایی به گوش می رسد): باید همگی توبه نماییم، توبه و استغفار دسته جمعی... باید مانند قوم یونس به میعادگاه برویم!

(از سمت دیگری از صحنه صدا بلند می شود) همگی برویم؟! پس تکلیف زنان چه می شود؟!

پیرمرد : آنان را نیز بیاورید!

دیگری (از همانجا که نشسته): و کودکان؟!!

پیرمرد (با لحنی توام با تاکید ): حتی کودکان!

 

صحنه چهارم

پرده خاکی رنگ در انتهای صحنه نصب شده به عنوان نماد بیابان ـبرای افراد می شود از نقابهای چهره استفاده کرد ـ کودکان در کنار بزرگتر ها ـ دشت از نجوای حزین و روح انگیز دعا آکنده است (افکت دعا) و از هر گوشه زمزمه به گوش میرسد...

خداوندا! ببخش آن گناهانی را که شایستگی ما را برای زندگی در سایه ولیّ برگزیده ات سلب می نماید.

خدایا ما را سیرت و اخلاق شایسته ببخش و سیرت و اخلاق نیکو ده تا لیاقت دولت کریمه ی تو را به دست آریم.

(به صورت نجوای دسته جمعی آرام) ای خدای حکیم و مهربانی که از احوال بندگانت آگاهی و از پشیمانی آنان بعد از گناه با خبری! ما را از ظلمات گناهانمان نجات بخش!

ما را از نفس سرکشمان رهایی ده از زشتی ها و ناپسندی های اخلاقمان و عادات پلیدی که به آن خو گرفته ایم دور نما!

پروردگارا! ما را در باران رحمت خویش شستشو ده!

ای خدایی که از عبادت بندگانت بی نیازی و عصیان آنان به تو گزندی نرساند ما بندگان جاهلت بد نکرده ایم مگر به نفس خود و به سبب گناهانمان از دامان رأفت تو گریخته و خود را به چنگال فرعون گرفتارنموده ایم. ای خدای توبه پذیر توبه ما را نیز همچون قوم یونس پذیرا شو!

خداوندا! تو را سوگند به محمد پیامبر آخر الزمانت و خاندان مطهرش صلوات الله اجمعین ما را از سلطه و رنج و عذاب فرعون و درباریانش نجات بخش!

(افکت صدای صلوات پخش می شود.)

 

صحنه پنجم (روز بعد)

صحنه روشن شده است و بازیگران رو به تماشگران نشسته اند حالتی خسته و نزار به خود گرفته اند و آرام اذکاری را نجوا می کنند(افکت نجوا)

از یک گوشه صحنه جوانی برمی خیزد و با لحنی تند ـ پرسشگرانه سوال می کند.

ـ کجاست آن پیر مرد زاهد کجا رفت؟ چهل روز است همه غسل توبه نموده و روزها و شب ها به درگاه خداوند استغاثه می کنیم رغبت گناه در قلبهای مان مرده و برلبانمان سخنی جز ذکر و صلوات جاری نشده است. اکنون برای خدا خالص گشته و از او جز خودش را نمی خواهیم. (صدایش بلند می شود)

آرزویی ندارم جز آن که بدانم آیا خداوند توبه ما را پذیرفته است؟ آیا دعایمان را بعد از آن که آل محمد ص را شفیع قراردادیم اجابت کرده و منجی موعود بنی اسرائیل را برای نجاتمان خواهد فرستاد؟ آیا ...

(ناگهان صدای رعد و برق در فضا می پیچد ـ افکت صدای باران )

قاصدی از دور شتابان از راه می رسد و ندا می دهد : بشارت باد بشارت باد ای مردم و گوارا باد این مژده ی شیرین که خداوند توبه ی شما را پذیرفته و دعایتان را اجابت نمود و بزودی نجات دهنده را از جانب خویش خواهد فرستاد.

(نجوایی از بلندگو پخش می شود که می گوید) هان ای قوم بنی اسرائیل سجده شکر به بجای آورید که هم اینک خداوند موسی و برادرش هارون را برای رهایی شما مبعوث فرمود .

(همه سر بر سجده نهاده و تلاوت آیات زیر پخش می گردد...وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في‏ ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ)

 

صحنه ششم

مجدد به اتاق پدر بزرگ و نوه بر می گردیم و ادامه گفت و گوی ایشان را می شنویم)

پدر بزرگ:(آهی می کشد) بله پسرم بنی اسرائیل حقیقتا ناله و استغاثه کردند و خواستار تغییر سرنوشت خود شدند و خداوند هم بوسیله موسی ع و برادرش هارون آنان را نجات داد و ایشان پس از سال ها رنج و گرفتاری به آسایش و امنیت رسیدند و توانستند خداوند را بی دغدغه عبادت کنند.

نوجوان: راستی پدر بزرگ امام صادق ع این حکایت را برای چه کسانی نقل می کردند، روی صحبتشون با کیا بود؟

پدربزرگ (ویلچرش را به سمت نوجوان پیش می برد و دستی بر سر وی می کشد و می گوید:)

معلومه امام صادق ع ماجرای بنی اسرئیل را برای شیعیان همه ی زمان ها گفتند خطابشان به همه ی مؤمنین حقیقی در همه دوران بوده بخصوص این که بعد از نقل حکایت جمله ای را به عنوان سفارش و توصیه بیان فرموده اند که می تواند یادگار گران بها و نسخه ای رهایی بخش برای شیعیان عصر حاضر باشه!

نوجوان (با کنجکاوی): سفارش؟!

پدر بزرگ: بله سفارش فرمودند که شما شیعیان هم اگر مثل بنی اسرائیل به درگاه خداوند به گریه و زاری بپردازید خداوند فرج امام زمانتان را نزردیک خواهد کرد، اما اگر در این کار کوتاهی کرده و به دعا و استغاثه نپردازید این سختی و مشقت تا پایان مدت خود به طول خواهد انجامید!

نوجوان (گویی پرده ای از اسرار از پیش رویش کنار رفته در تفکری عمیق فرو رفته است او باخود زمزمه می کند): اگر شیعیان از همان پیش تر ها به این سفارش و توصیه امامشان عمل کرده بودند ظلمت غیبت جای خود رو به صبح امید داده بود...!

پدربزرگ: عزیزم تو می دانی که چرا چنین نکرده اند؟

نوجوان (سری به استفهام تکان می دهد) گمان می کنم بدانم ...

(دعای اللهم انا نشکو الیک فقد نیینا ...پخش می شود.)

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.